بررسی کتب زبان و ادبیات فارسی در دوره متوسطه و پیش دانشگاهی و طرح و بررسی دروس کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
بررسی کتب زبان و ادبیات فارسی در دوره متوسطه و پیش دانشگاهی و طرح و بررسی دروس کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
هیچکس هنوز نتوانسته معنای خاص و همهگیری برای این سبک تعریف نماید . سمبولیسم پیوسته از قلمرو نقد گریزان است و ماهرانه خود را از تشریح و توصیف نجات می دهد … گروهی در آن تصوف می بینند و اثری از عرفان شرق و غرب . عدهای آن را راهی برای ایجاد زبانی تازه در شعر و بالاخره بعضی آنرا کوششی برای گرفتن وسیلهی بیان از هنرها ی دیگر میدانند ، چنانکه اغلب سمبولیستها از اینکه میتوانند با موسیقی رقابت کنند ، بر خود میبالند . با وجود این شاعران و نویسندگان سمبولیست مشخصاتی دارند که به سادگی قابل تشخیص است و …
آغاز سمبولیسم
در حوالی سال 1880 عدهای از شاعران جوان و در عینحال که وابسته ی جریان پارناسین بودند ، قدم از چارچوب خشک و بیروح شعر پارناسین فراتر گذاشتند . اینان با حساسیت تازهای هم بر ضد اشعار خشن پارناسین و هم بر ضد قاطعیت پوزیتیویسم positivism ( فلسفهی تحقیقی ) و ادبیات رئالیستی و ناتورالیستی عصیان کردند . آنها قصد گرویدن به احساسات تند و تیز تغزل فوقالعادهی رمانتیسم را نداشتند ، بلکه عصیانشان رنگ تازهای داشت و آنچه می گفتند عمیقتر و پیچیدهتر بود . پوزیتیویسم تصور میکرد توانسته به خوبی دنیا را توصیف و تصویر کند و دربارهی آن قضاوت نماید . اما این حساب ساده ، شاعران جوان را قانع نمیکرد . انان همه جا را پر از معما و اسرار و اضطراب میدیدند . با آنکه تحت عنوان مکتب ادبی ناتورالیسم بر عرصهی رمان و تئاتر فرمانروایی میکرد عصیان این شاعران سدی در مقابل آن به وجود آورد و با آنکه نتوانست آنرا از پیشرفت باز دارد ولی حدودی برای آن ایجاد کرد و پوزیتیویسم فقط به واقعیت متکی بود . اما مجلات و فیلسوفان جدید از واقعیت روگردان بودندو حتا آن را انکار میکردند .و مدعی بودند واقعیت حال یا گذشته و بیان آن کار نفرتآوری است . آنه در اجتماع آن زمان زندگی راحتی برای خودشان نمییافتند و از همهی روشهای سیاسی و اجتماعی و فکری و هنری که میراث گذشتگان بود ، نفرت داشتند آنان می خواستند آنارشیست یا منکر همه چیز باشند . نخستین پیامآور این عصیان فکری شارل بودلر بود که از طرفداران هنر برای هنر شمرده میشد با دیوان اشعار خود تحت عنوان گلهای شر ، دنیای شعر را تکان داد و بنای مکتب جدید را گذاشت . و یک نسل شعر و ادب که در خلال 1857 تا 1880 میزیست او را پیشوای مسلم خود شمرد . در نظر بودلر دنیا جنگلی است ، مالامال از علائم و اشارات . حقیقت از چشم مردم عادی پنهان است و فقط شاعر با قدرت ادراکی که دارد به وسیلهی تفسیر و تعبیر این علائم می تواند آنها را احساس کند . عوالم جداگانهای که روی حواس ما تاثیر میکند و بین خودشان ارتباطات دقیقی دارند که شاعر باید آنها را کشف کند و برای بیان مطالب خود به زبان جدیدتری ، آز آنها استفاده کند . البته بودلر استفاده از این زبان سمبولیک را اساس کار خود قرار نداد . اما چند نمونه جدید از خود به جا گذاشت که مقدمهای برای اشعار سمبولیک به شمار میرود .
پیشوایان سمبولیسم
پل ورلن p.verlain در عین حال که ولگرد و الکلی بود ، شاعر به تمام معنا و حتا بزرگی بود . او با ضعف اراده ، نابودی تدریجی خود را تماشا میکرد به قول یکی از منتقدان فرانسه « مخیلهی شهوانی را با حزن آهنگداری در هم آمیخته بود » او با اشعار ظریف و هنرمندانهای اضطرابات روحی را که میخواست به سوی خدا برود و هیجانات جسمی را که از فاسد شدن لذت میبرد ، بیان میکرد . او فریادهای روح خویش را که از سرنوشت خود در رنج بود ، را در اشعارش منعکس میکرد و تقریبا به نوعی از رمانتیسم بر میگشت . ولی با وجود این ، نفس تازهای به شعر فرانسه داد .
آرتور رمبوa. Rimbaue که تا نوزده سالگی شاهکارهای خود را به وجود آورد و از شاعری دست کشید . او از سرزمینهای عجیب ، از شهوات و از معجزات ، از گلهای پر جلال و جبروت بحث میکرد و نبوغ شعری فوقالعادهای داشت .«… در اشعار او کلمات به صورتهای تازهای با هم ترکیب میشوند و در میان نوری فسفری غوطه میخورند » . او برای صداها رنگ تعیین میکرد . با تحقیقات خود بازی میکرد و با قدرت تمام از سرزمینهایی که ندیده بود سخن میگفت . مثلا شعر زیبا و مفصل " قایق مست " را زمانی سرود که اصلا دریا را ندیده بود .
استفانمالارمه s. mallarme ، او عمر خود صرف پیدا کردن صورت تازهای در شعر کرد و مدعی بود که میخواهد شعر را از قید همهی چیزهایی که شاعرانه نیستند ، آزاد کند و به حس و فکر و حالت روحی انسان و به تصویر طبیعت پابند نبود و به شکل شعری معمول نیز توجهی نمیکرد . در نظر او فقط « کلمه » ارزش داشت . هنر شاعر این بود که شعر را از ترکیب کلمات ، شاعرانه و سحرامیز بسازد . در اشعار مالارمه نه شادی وجود داشت و نه غم ، نه کینه دیده میشد و نه عشق ، خلاصه هیچ حس بشری وجود نداشت . او شعر را از زندگی دور میکرد و از دسترس بدر میبرد و به صورتی در میاورد که فقط عده انگشت شماری از خواص بتوانند آن را درک کنند .
این سه شاعر با آثار خود زمینه را برای ظهور سمبولیسم مهیا ساختند . البته سبک آنها مثل هم نبود و هر کی مشخصات خاص خود را داشت .
اصول سمبولیسم
از نظر فکر ، سمبولیسم بیشتر تحت تاثیر فلسفهی ایدآلیسم بود که از متافیزیک الهام میگرفت . بدبینی اسرارآمیز « شوپنهاور» نیز تاثیر زیادی بر شاعران سمبولیست داشت . انها در ذهنیت گرایی « سوبژکتیویسم » عمیقی غوطه ور بودند و همه چیز را از پشت منشور خوابکنندهی روحیهی تخیلآمیزشان تماشا میکردند . برای انها که با چنین فلسفهی بدبینانهای پرورش یافته بودند ، هیچیچز مناسب تر تز دکور مهآلود و مبهمی که تمام خطوط تند و قاطع زندگی ، در میان آن محو شود و هیچ محیطی بهتر از نیمه تاریکی و مهتاب وجود نداشت . شاعر سمبولیست در چنین محیط ابهامآمیز و در میان رویاهای خودش ، تسلیم مالیخولیای خویش میشد . قصرهای کهنه و مترک ، شهرهای خراب و آبهای راکدی که برگهای زرد روی آنها را پوشانده باشد و نور چراغی که در میان ظلمت شب سوسو زند و اشباحی که روی برده تکان میخورند و بالاخره سلطنت سکوت و چشمانی که به افق دوخته شده است و … همهی اینها جلوهی عالم رویایی و اسرارآمیزی بود که در اشعار سمبولیستها دیده میشد .
رویا و تخیل که پوزیتیویسم و رئالیسم می خواست آن را از ادبیات براند ، دوباره با سمبولیسم وارد ادبیات شد . البته منظور انها این نبود که از شعر پارناسین به کلی قطع رابطه کنند و به رمانتیسم برگردند . مثلا هرگز نمی خواهند زندگانی و شرح حال و اعترافات خویش را بنویسند . در تشریح مناظر ، نه شکل لایتغیر اشیا مادی ، بلکه فرار ساعتها و فصول و زمان زودگذر و آهنگ توقف ناپذیر زندگانی را شرح میدهند و قوانین نهفته ی وجود طبیعت را تصویر می کنند . به نظر آنها طبیعت به جز خیال متحرک چیز دیگری نیست . اشیا چیزهای ثابتی نیستند ، بلکه ان چیزی هستند که ما به واسطهی حواسمان درک می کنیم . آنها در درون ما هستند . خود ما هستند … از این لحاض عقاید سمبولیکها بیشتر به عرفان شرق نزدیک است .
میگویند : نظریات ما درباره طبیعت ، عبارت از زندگی روحی خودمان است ، ماییم که حس میکنیم و نقش روح خود ماست که در اشیا منعکس می گردد . وقتی انسان مناظری را که دیده است با ظرافتی که توانسته درک کند ، مجسم سازد ، در حقیقت اسرار روح خود را بر ملا میکند . تمام طبیعت سمبول وجود زندگی خود انسان است . تشریح و تصویر اشیا و حوادث به وسیلهی سمبولها صورت تازهای به خود میگیرد . وبرای بیان روابط بین الهامها و اشکال ، باید زبان شعر را در هم ریخت و به صورت دیگری در اورد . و چه بسا که این زبان برای اشخاص عادی نا مفهوم باشد و راز سمبولیسم در همین چیزهای نامفهوم است .
عدهای از سمبولیستها که در راسشان مالارمه قرار داشت از این قواعد پیروی کردند و چنان تغیراتی به کار بردند که فقط خودشان آنها را میفهمیدند و خودشان تفسیر میگردند حتی « آندره ژید » در مقدمه اثر خود به نام « پالود » نوشت« پیش از اینکه اثرم را برای دیگران تشریح کنم ، مایلم که دیگران این اثر را برای من تشریح کنند »
سمبولیستها مایل بودند تمام قواعد دستور زبان را عوض کنند و مدعی بودند که این اصول باید احساس پذیر باشند و کلمات را نه از روی قواعد منطقی ، بلکه آنطور که شاعر شاعر احساس میکند باید باهم ترکیب کرد .
نمایاندن تخیلات مبهم سمبولیستها با زبان صریح و قاطعی که بتواند همه چیزرا بیان مکند و نتیجهی قطعی و دقیقی از این بیان بگیرد ، امکان نداشت . برای بیان این تخیلات بیشتر مصراعهایی لازم بود که شبیه زمزمهای آرام و مبهم به قول ورلن موسیقی ّی آواز باشد و می گفتند که شعر نیز مانند موسیقی باید مبهم باشد . مطلب صزیحی را به طور قاطع بیان نکند ، بلکه با کمک آهنگ و با استفاده از تخیلات انسان در او تاثیر نماید . به خصوص موسیقی واگنر . و معتقد بودند وزنهای شعری ، مخیله را از حرکت باز میدارد و بالهای خیال را میبندد . همچنین رنگهای تند و صریح مطلب را به طور قاطع بیان میکند و مخالف سمبولیسم است . شعر نقاشی نیست . بلکه تظاهری از حالات روحی است ، عرصهی شعر از آنجا شروع میشود که با حقیقت وافع « رئالیته » قطع رابطه شود و این عرصه تا بینهایت ادامه پیدا میکند . نمی توان گفت معنای فلان تعبیر در شعر درستتر از فلان تعبیر دیگر است . چنین قضاوت کلیی امکان ندارد . زیرا هر خوانندهای ، شعر را بنا به روحیه ی خودش درک یا بهتر بگوییم احساس میکند . هدف شعر سمبولیک ایناست که عظمت احساسات و تخیلات را با تشریحات واضح و صریح از میان نبریم و برای این کار باید محیطی را که برای شعر لازم است به وجود بیاوریم . یعنی خطوط زنده و صریح و بسیار روشن را محو وتیره سازیم . این سایه روشن را با تغییر دادن قواعد واحدهای کلاسیک ، با دور انداختن معانی معتاد ، یا بر هم زدن تداعیهایی که بر اثر دستور زبان و سابقه به وجود آمده است ، میتوان به دست آورد .
کم کم در میان سمبولیستها دو تمایل مهم ظاهر گشت . اول : تمایل « مالارمه » و « رنه گیل » که زبان هنری را از زبان عوام جدا میدانستند و برای افاده و بیان هیجانات بدیع سمبولیستس ، ایجاد زبانی جدا از زبان مردم را ضروری میدانستند . اینان قالب شعر رمانتیک و پارناسی را همانگونه که بود پذیرفته بودند و از آن راضی بودند .
دوم : تمایل « ورلن » و « ژوللافورگ » که اصالت فرهنگستانی زبان و طرز بیان پارناسینها را مسخره میکردند و می کوشیدند زبان عادی و عامیانهی مردم را به وضع هنرمندانهای تقلید کنند . اینان در عین حال به فکر در هم شکستن قالبهای موجود شعر نیز افتادند و به این ترتیب پای شعر آزاد به میان کشیده شد .
شعر آزاد
شاعرانی که میکوشیدند شعر را از قالب محدود و سابق خود آزاد سازند نظم « الکساندرون » ( مصرع دوازده هجایی ) را که قالب اصلی شعر فرانسه بود بر هم زدند و به جای آن قالبهای گوناگونی برای شعر به وجود آوردند . مصرع های کوتاه و بلند و نامساوی گفتند و چنان بر تعداد هجاها افزودند که تا آن روز در دنیای خیال نیز سابقه نداشت . ضرورت تقسیم شعر را به مصرع های متساوی انکار کردند . قافیه را ساده تر ساختند و چند قافیهی ناقص را به جای آن پذیرفتند .« ورلن » در این را متوقف شد . اما پیشروی ادامه داشت و شعر آزاد نتیجهی این پیشروی بود .
یک شعر آزاد عبارت است از عدهای پارههای موزون و نامساوی . در این شعر ، دیگر وحدت اصلی و حساب شدهای برای قالب شعر در میان نیست ، بلکه وحدت شعر ، از روی وحدت اندیشه و تصویری که در آن است تعیین می شود . کوتاهی و بلندی ابیات را ، وضع مضمون آن ابیات تعیین میکند و شاعر هیچ اجباری ندارد تا برای متعادل ساختن مصراع های شعر کلماتی را اظافه بر آنچه برای بیان افکارش کافی است بیاورد ( البته در این اثنا « والت ویتمن » شاعر آمریکایی ( 1819 – 1892) نیز اشعارش چنین صورتی داشت ولی میتوان گفت شعر آزاد فرانسه بیخبر از اشعار ویتمن به وجود آمد ) اولین شعر آزاد را « آرتور رمبو » در سال 1886 گفت و بعد از دو یا سه سال اغلب شاعران به سراغ اینگونه شعر گفتن رفتند و کوشیدند تا در میان خودشان ، قواعد و اصولی برای آن وضع کنند .
شعر آزاد باعث شد که « کلمه » ارزش واقعی خود را به نسبت آهنگ و صدایی که دارد ، در شعر کسب کند . شعر فرانسه تا آن زمان و با مرور زمان به صورت نوعی هنر نظری درامده بود . عروض شعری پر از قواعد عجیب و غزیب بود ( مانند قافیه نشدن کلمات مذکر با کلمات مونث یا قراردادهایی ای این قبیل ) شکل املایی شعر نیز ، مانند تلفظ ، شرائطی برای شعر ایجاد کرده بود و گویی شعر برای لذت چشم گفته و نوشته می شد نه برای لذت گوش . سمبولیسم آنچه را که بودلر در باره « موسیقی کلمات » گفته بود در شعر رواج داد و ارزش آهنگ کلمات را روشن ساخت و ابیات شعر را دارای موسیقی مخصوص ساختکه از رابطهی این آهنگ ها به دست میامد . این موسیقی کلمات در عین حال ، برای کسب قدرت بیان بیشتری استفاده شد . ایجاد سجع و تکرار حروف معین در یک مصرع و به کار بردن کلمات هماهنگ و روانی جملات شعری ، امکانات تازهای در تصویر و بیان اندیشه برای شاعر فراهم ساخت .
خلاصهی کلام
با توجه به آنچه گذشت میتوان اصولی را که سمبولیست ها مراعات می کنند به شرح ذیل خلاصه کرد ک
1- حالت اندوهبار و ماتمزای طبیعت و مناظر و حوادثی را که مایهی یاس و عذاب و نگرانی و ترس انسان است بیان میکنند .
2- به اشکال و سمبولها . آهنگها و قوانینی که نه عقل و منطق بلکه احساسات آنها را پذیرفته است توجه دارند
3- هر خوانندهای اثر ادبی را به نسبت درک و احساس خود میفهمد . ازاینرو باید چنان آثاری به وجود آورد که همه کس آن را به طور عادی و متشابه درک نکند ، بلکه هر کدام بنا به وضع روحی و میزان ادراک خویش معنایی دیگر از آن دریابد .
4- تا حد امکان باید از واقعیت عینی دور و به واقعیت ذهنی نزدیک شد
5- انسان دستخوش نیروهای ناپیدا و مشئومی است که سرنوشت او و طبیعت را تعیین میکنند . ازاینرو حالت مرگبار و وحشتاور این نیروها را در میان نوعی رویا و افسانه بیان میکنند .
6- می کوشند حالات غیر عادی روحی و معلومات نابهنگامی را که در ضمیر انسان پیدا میشود و حالات مربوط به نیروهای مغناطیسی و انتقال فکری را در اشعار و آثارشان بیان کنند و بیافرینند .
7- به مدد احساس و تخیل ، حالات روحی را در میان آزادی کامل با موسیقی کلمات و با آهنگ و رنگ و هیجان تصویر میکنند
گرفته شده از www.balzak.blogspot.com
سلام اقای عبادی
خسته نباشید