این هم نام چند شخصیت که اسم هایشان در درس تارخ بیهقی سال سوم دبیرستان آمده است :
آغاجی
خادم خاص مسعود غزنوی
احمد بن حسن میمندی
وزیر بسیار معروف امیر محمود و امیر مسعود غزنوی
وی دوبار وزیری کرد . گویند دیوان ها که به روزگار وزیری ابوالعباس اسفراینی از تازی به فارسی در آورده بودند دیگر بار به تازی باز آورد .
ارسلان خان
ابو منصور محمد فرزند یوسف قدر خان از خانان ترکستان .
اریارق
حاجب سالار هندوستان در زمان محمود غزنوی
مسعود در آغاز پادشاهی او را بلخ خواست و احمد بن حسن میمندی نیز که در پایان روزگار محمود در حبس قلعه ی کالنجر بود اریارق را فریفت تا به فرمان مسعود به بلخ رفت اما پس از چندی وی را گرفتند و به قاعه ی غزنین باز داشتند و به دست سرهنگ بو علی کوتوال سپردند وسپس از آن جا به غور نزدیک بوالحسن خلف فرستادند و او اریارق را به زندان کرد . اریارق بعد ها کشته شد .
بو سهل زوزنی
خواجه احمد بن حسن ملقب به شیخ العمید
از بزرگان و منشیان بنام دوره ی غزنوی به روزگار مسعود چندی متصدی دیوان عرضشد . سپس به سبب فتنه انگیزی ها از کار برکنار شد ومحبوس گردید . چندی بعد آزاد شد ودر زمره ی ندیمان مسعود در آمد . پس از درگذشت ابو نصر مشکان صاحب دیوان رسالت مسعود گشت و در دوره ی مودود غزنوی نیز همین منصب را داشت و چند سالی پیش از 450 ه.ق. در گذشت
بوالعلای طبیب
پزشک دربار محمود و مسعود غزنوی .
حسنک
ابو علی حسن فرزند محمد
از خانواده ی معروف میکال واز مردم نشابور وزیر محمود غزنوی . وی پس از برکنار شدن احمد حسن میمندی در سال 415 هجری به وزیری رسید وپس از مرگ محمود در سال 421 امیر محمد را به پادشاهی برداشت . چون مسعود به روی کار آمد وی را به سعایت بو سهل زوزنی وبه تهمت قرمطی بودن در پایان صفر 422 در شهر بلخ به دار آویخت ونزدیک هفت سال پیکرش بر بالای دار ماند در حالی که سرش را بریده وبه بغداد فرستاده بودند . وی ممدوح فرخی شاعر نیز هست .
علی قریب
یا علی خویشاوند
معروف به حاجب بزرگ از ارکان و رجال مهم دوره ی محمود بود وی پس از در گذشتن آن پادشاه به سال 421 ه. ق . امیر محمد پسر کوچک محمود را در غزنین به تخت نشانید و چون شنید که مسعود برادر بزرگ او از اصفهان و ری به جانب غزنین روان شده است تا بر تخت بنشیند حاجب اعیان و رجال را به موافقت مسعود خواند و امیر محمد را خلع کرد و در قلعه ی کوهتیز از توابع غزنین به زندان کرد ودر هرات به خدمت مسعود رسید اما در همان جا اورا با برادرش منکیتراک حاجب گرفتند و به زندان فرستادند ودر زندان در گذشت .
این نام جای ها
بُست
شهری نزدیک به محل پیوستن دو رود هیرمند و ارغنداب میان هرات وغزنین وسیستان .
این شهر به روزگار غزنویان تا یک قرن رونق بسیار یافت وسپس به دست علاء الدین غوری تاراج و کاخ های آن آتش زده شد . امروز جزء خاک افغانستان است .
سلام به همه عزیزان
_َ ک به آخر اسم یا صفتی که به جای اسم نشیند ملحق می گرددومعانی مختلفی دارد :
* تصغیر و کوچکی ( مرغک )
* تحبیب و دلسوزی ( مامک دلفروز )
* لطافت و ظرافت ( رویک ها )
* تحقیر وتوهین ( آن جهودک )
* تقلیل و اندکی ( تیمارکی )
* کوتاهی ( شبکی )
* اسم آلت ( غلتک)
* نسبت و تشبیه ( پشتک . دستک . ناخنک )
* اسم صوت ( بدبدک . غرغرک )
* از صفت اسم می سازد ( زردک . سرخک. گرمک)
* از فعل اسم بسازد ( بندک . کندک یا همان خندق)
* افاده مکان ( بادامک "دهی در قزوین")
* معنی همچون وگونه ( متواریک متواری گونه )
* افاده معرفه ( به جای ال در عربی) ( مردک آمد)
در نظام آوایی زبان فارسی هیچ کلمه ای با مصوت آغاز نمی شود
پس کلمه هایی مثل "" ابر آب اسم "" که با " اَ " یا " آ " آغاز می شوند " ء َ " و " ءا " هستند و چون همزه مطرح است هر کدام از " اَ " یا " آ " دو واج محسوب می گردد. صامت + مصوت کوتاه و دومی صامت +مصوت بلند
سلام
تکواژ
کوچکترین واحد معنا دار زبان
تکواژ به دو صورت آزاد ( مثل درخت . گفت و ...)
و وابسته ( مثل بان . کده .گاه و..)دیده می شود
تکواژ ازاد به دو صورت قاموسی و دستوری می باشد
تکواژ آزاد قاموسی ( همه واژگان یک زبان )
تکواژ آزاد دستوری ( برای )
مثالی بزنم
اگر یک داستان 1۰۰۰۰ کلمه ای بخوانید ممکن چند بار از کلمه (درخت) استفاده کنید ؟
درسته .
خیلی محدود است .
چند بار از( برای) استفاده می کنید ؟
باز هم درسته خیلی زیاد .
پس ان تکواژهایی را که کاربرد زیادی دارند اما تعدادشان محدود است تکواژ ازاد دستوری می نامند (برای)
و آن تکواژهایی که کاربردشان کم است اما تعدادشان زیاد است تکواژ آزاد قاموسی می گویند
راستی تکواژ آزاد قاموسی مفهومی در ذهن متبادر می شود
وقتی میگوییم کتاب مفهوم آن در ذهن متجلی می شود
اما وقتی می گوییم از یا برای دیگر این گونه نیست .
نظر شما چیه ؟
شب قدر
روزه و رمضان در آئینه شعر فارسى
مبارک باد آمد ماه روزه رهتخوش باد،
(ادامه)
کشان یا کوشان
سرزمینی در مشرق ایران قدیم شامل شرق ایران ومغرب هندوستان و افغانستان و ترکمنستان امروزی بوده است .
کشانی نیز منسوب به کوشان یعنی پهلوان اهل کوشان وهمان اشکبوس است که به یاری سپاه افراسیاب آمد اما به دست رستم کشته شد .