زبان وادبیات فارسی

بررسی کتب زبان و ادبیات فارسی در دوره متوسطه و پیش دانشگاهی و طرح و بررسی دروس کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی

زبان وادبیات فارسی

بررسی کتب زبان و ادبیات فارسی در دوره متوسطه و پیش دانشگاهی و طرح و بررسی دروس کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی

روز جهانی حافظ




2
3
4
5
6
7
8
9

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیشهر که آمد به جهان نقش خرابی داردآن کس است اهل بشارت که اشارت داندهر سر موی مرا با تو هزاران کار استبازپرسید ز گیسوی شکن در شکنشعقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کوساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولیحافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
آتش طور کجا موعد دیدار کجاستدر خرابات بگویید که هشیار کجاستنکته​ها هست بسی محرم اسرار کجاستما کجاییم و ملامت گر بی​کار کجاستکاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاستدل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاستعیش بی یار مهیا نشود یار کجاستفکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

شخصیت های دیگری در داستان رستم واسفندیار (ادبیات ۳)

 

پشوتن

  پسر کی گشتاسب که طبق سنت زردشتیان  . زردشت او را شیر  و درون(نان مقدس ) دادو فنا نا پذیر وجاویدانش کرد .وی از یاوران سو شیانت (موعود زردشتی) است و با یاوران جاودانی دیگر خواهد برخواست و  سوشیانت را  در کار نوکردن جهان یاری خواهد کرد .( وی در این داستان نماد عقل است)

 

کتایون

دختر پادشاه روم و  زن کی گشتاسب و مادر اسفندیار است نام دیگرش را ناهید گفته اند ( که دراین داستان شخصی عاطفی است)

زریر

( زرین بر – زرین جوشن) پسر لهراسب  وبرادر گشتاسب  و سپهبد  ایران و پیرو زردشت .وی در جنگ های  دینی ایرانیان  با تورانیان به دست بیدرفش جادو کشته شد  ( مشاور اصفندیار)

بهمن

نام پسر اسفندیار . وی پس از مرگ پدر  طبق وصیت او تحت تربیت رستم قرار گرفت و چون به پادشاهی رسید به خونخواهی پدر به زابلستان  لشکر کشید و فرامرز پسر  رستم را کشت و زال را در قفس کرد و سپس از آن جا بازگشت . لقب اورا  دراز دست نوشته اند . ( قاصد اسفندیار )

گشتاسپ

مرکب از دو جز  ویشته (از کار افتاده  یا ترسو ومحجوب ) +اسپه (اسب) به معنی دارنده ی اسب از کار افتاده .پسر لهراسب پادشاه کیان که خواهان پادشاهی از پدر بود .چون پدر تن در نداد  گشتاسب  رنجیده خاطر شد و به روم رفت و در آن جا کتایون دختر قیصر را که دلباخته ی او بود به زنی گرفت . گشتاسب سپس به ایران آمد و به پادشاهی رسید .در سی امین سال سلطنت وی زرتشت  ظهور کرد و چون گشتاسب پذیرفت مورد دشمنی ارجاسب تورانی واقع شد و میان ایشان جنگ ها رفت تا سر انجام  ارجاسب به دست اسفندیار رویین تن پسر گشتاسب کشته شد.( گشتاسب در این داستان شخصیتی منفی دارد)

لهراسب

( صاحب اسب تند رو ) پدر کی گشتاسب که کیخسرو تخت پادشاهی بدو بخشید پس از  واگذاری سلطنت به گشتاسب  به آتشگاه  نوبهار  بلخ رفت  و به عبادت پرداخت . چون زردشت دین خود را آورد  او آن را پذیرفت و همچنان به عبادت روزگار می گذرانید تا در یکی از هجوم های ارجاسب تورانی به دست او کشته شد . ( که وی در این داستان شخصیتی مثبت دارد )
برگرفته شده از فرهنگ معین

قافیه درس همای رحمت



در درس اول ازکتاب  ادبیات فارسی 2 شعر همای رحمت ردیف وقافیه را تعیین کنید
 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا  را        

که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما  را

 

ردیف :  را

قافیه  :  خدا  -  هما

قاعده ی قافیه : مصوت   ا     به تنهایی قاعده2

 

اما در بیت 5 (مدارا) ودر بیت 14 (شهریارا) به علت رعایت نکردن قاعده قافیه  . قافیه غلط است.

سمبولیسم symbolisme

هیچ‌کس هنوز نتوانسته معنای خاص و همه‌گیری برای این سبک تعریف نماید . سمبولیسم پیوسته از قلمرو نقد گریزان است و ماهرانه خود را از تشریح و توصیف نجات می دهد … گروهی در آن تصوف می بینند و اثری از عرفان شرق و غرب . عده‌ای آن را راهی برای ایجاد زبانی تازه در شعر و بالاخره بعضی آن‌را کوششی برای گرفتن وسیله‌ی بیان از هنر‌ها ی دیگر می‌دانند ، چنانکه اغلب سمبولیست‌ها از اینکه می‌توانند با موسیقی رقابت کنند ، بر خود می‌بالند . با وجود این شاعران و نویسندگان سمبولیست مشخصاتی دارند که به سادگی قابل تشخیص است و …
آغاز سمبولیسم
در حوالی سال 1880 عده‌ای از شاعران جوان و در عین‌حال که وابسته ی جریان پارناسین بودند ، قدم از چارچوب خشک و بی‌روح شعر پارناسین فراتر گذاشتند . اینان با حساسیت تازه‌ای هم بر ضد اشعار خشن پارناسین و هم بر ضد قاطعیت پوزیتیویسم
positivism ( فلسفه‌ی تحقیقی ) و ادبیات رئالیستی و ناتورالیستی عصیان کردند . آنها قصد گرویدن به احساسات تند و تیز تغزل فوق‌العاده‌ی رمانتیسم را نداشتند ، بلکه عصیانشان رنگ تازه‌ای داشت و آنچه می گفتند عمیق‌تر و پیچیده‌تر بود . پوزیتیویسم تصور می‌کرد توانسته به خوبی دنیا را توصیف و تصویر کند و درباره‌ی آن قضاوت نماید . اما این حساب ساده ، شاعران جوان را قانع نمی‌کرد . انان همه جا را پر از معما و اسرار و اضطراب می‌دیدند . با آنکه تحت عنوان مکتب ادبی ناتورالیسم بر عرصه‌ی رمان و تئاتر فرمان‌روایی می‌کرد عصیان این شاعران سدی در مقابل آن به وجود آورد و با آنکه نتوانست آن‌را از پیشرفت باز دارد ولی حدودی برای آن ایجاد کرد و پوزیتیویسم فقط به واقعیت متکی بود . اما مجلات و فیلسوفان جدید از واقعیت روگردان بودندو حتا آن را انکار می‌کردند .و مدعی بودند واقعیت حال یا گذشته و بیان آن کار نفرت‌آوری است . آنه در اجتماع آن زمان زندگی راحتی برای خودشان نمی‌یافتند و از همه‌ی روش‌های سیاسی و اجتماعی و فکری و هنری که میراث گذشتگان بود ، نفرت داشتند آنان می خواستند آنارشیست یا منکر همه چیز باشند . نخستین پیام‌آور این عصیان فکری شارل بودلر بود که از طرفداران هنر برای هنر شمرده می‌شد با دیوان اشعار خود تحت عنوان گل‌های شر ، دنیای شعر را تکان داد و بنای مکتب جدید را گذاشت . و یک نسل شعر و ادب که در خلال 1857 تا 1880 می‌‌زیست او را پیشوای مسلم خود شمرد . در نظر بودلر دنیا جنگلی است ، مالامال از علائم و اشارات . حقیقت از چشم مردم عادی پنهان است و فقط شاعر با قدرت ادراکی که دارد به وسیله‌ی تفسیر و تعبیر این علائم می تواند آنها را احساس کند . عوالم جداگانه‌ای که روی حواس ما تاثیر می‌کند و بین خودشان ارتباطات دقیقی دارند که شاعر باید آنها را کشف کند و برای بیان مطالب خود به زبان جدیدتری ، آز آنها استفاده کند . البته بودلر استفاده از این زبان سمبولیک را اساس کار خود قرار نداد . اما چند نمونه جدید از خود به جا گذاشت که مقدمه‌ای برای اشعار سمبولیک به شمار می‌رود .

پیشوایان سمبولیسم

پل ورلن
p.verlain در عین حال که ولگرد و الکلی بود ، شاعر به تمام معنا و حتا بزرگی بود . او با ضعف اراده ، نابودی تدریجی خود را تماشا می‌کرد به قول یکی از منتقدان فرانسه « مخیله‌ی شهوانی را با حزن آهنگ‌داری در هم آمیخته بود » او با اشعار ظریف و هنرمندانه‌ای اضطرابات روحی را که می‌خواست به سوی خدا برود و هیجانات جسمی را که از فاسد شدن لذت می‌برد ، بیان می‌کرد . او فریادهای روح خویش را که از سرنوشت خود در رنج بود ، را در اشعارش منعکس می‌کرد و تقریبا به نوعی از رمانتیسم بر می‌گشت . ولی با وجود این ، نفس تازه‌ای به شعر فرانسه داد .

آرتور رمبو
a. Rimbaue که تا نوزده سالگی شاهکار‌های خود را به وجود آورد و از شاعری دست کشید . او از سرزمین‌های عجیب ، از شهوات و از معجزات ، از گل‌های پر جلال و جبروت بحث می‌کرد و نبوغ شعری فوق‌العاده‌ای داشت .«… در اشعار او کلمات به صورت‌های تازه‌ای با هم ترکیب می‌شوند و در میان نوری فسفری غوطه می‌خورند » . او برای صداها رنگ تعیین می‌کرد . با تحقیقات خود بازی می‌کرد و با قدرت تمام از سرزمین‌هایی که ندیده بود سخن می‌گفت . مثلا شعر زیبا و مفصل " قایق مست " را زمانی سرود که اصلا دریا را ندیده بود .

استفان‌مالارمه
s. mallarme ، او عمر خود صرف پیدا کردن صورت تازه‌ای در شعر کرد و مدعی بود که می‌خواهد شعر را از قید همه‌ی چیز‌هایی که شاعرانه نیستند ، آزاد کند و به حس و فکر و حالت روحی انسان و به تصویر طبیعت پابند نبود و به شکل شعری معمول نیز توجهی نمی‌کرد . در نظر او فقط « کلمه » ارزش داشت . هنر شاعر این بود که شعر را از ترکیب کلمات ، شاعرانه و سحرامیز بسازد . در اشعار مالارمه نه شادی وجود داشت و نه غم ، نه کینه دیده می‌شد و نه عشق ، خلاصه هیچ حس بشری وجود نداشت . او شعر را از زندگی دور می‌کرد و از دسترس بدر می‌برد و به صورتی در می‌اورد که فقط عده‌ انگشت شماری از خواص بتوانند آن را درک کنند .
این سه شاعر با آثار خود زمینه را برای ظهور سمبولیسم مهیا ساختند . البته سبک آنها مثل هم نبود و هر کی مشخصات خاص خود را داشت .
اصول سمبولیسم
از نظر فکر ، سمبولیسم بیشتر تحت تاثیر فلسفه‌ی ایدآلیسم بود که از متافیزیک الهام می‌گرفت . بدبینی اسرارآمیز « شوپنهاور» نیز تاثیر زیادی بر شاعران سمبولیست داشت . انها در ذهنیت گرایی « سوبژکتیویسم » عمیقی غوطه ور بودند و همه چیز را از پشت منشور خواب‌کننده‌ی روحیه‌ی تخیل‌آمیزشان تماشا می‌کردند . برای انها که با چنین فلسفه‌ی بدبینانه‌ای پرورش یافته بودند ، هیچ‌یچز مناسب تر تز دکور مه‌آلود و مبهمی که تمام خطوط تند و قاطع زندگی ، در میان آن محو شود و هیچ محیطی بهتر از نیمه تاریکی و مهتاب وجود نداشت . شاعر سمبولیست در چنین محیط ابهام‌آمیز و در میان رویاهای خودش ، تسلیم مالیخولیای خویش می‌شد . قصرهای کهنه و مترک ، شهر‌های خراب و آب‌های راکدی که برگ‌های زرد روی آنها را پوشانده باشد و نور چراغی که در میان ظلمت شب سوسو زند و اشباحی که روی برده تکان می‌خورند و بالاخره سلطنت سکوت و چشمانی که به افق دوخته شده است و … همه‌ی اینها جلوه‌ی عالم رویایی و اسرارآمیزی بود که در اشعار سمبولیست‌ها دیده می‌شد .
رویا و تخیل که پوزیتیویسم و رئالیسم می خواست آن را از ادبیات براند ، دوباره با سمبولیسم وارد ادبیات شد . البته منظور انها این نبود که از شعر پارناسین به کلی قطع رابطه کنند و به رمانتیسم برگردند . مثلا هرگز نمی خواهند زندگانی و شرح حال و اعترافات خویش را بنویسند . در تشریح مناظر ، نه شکل لایتغیر اشیا مادی ، بلکه فرار ساعت‌ها و فصول و زمان زودگذر و آهنگ توقف ناپذیر زندگانی را شرح می‌دهند و قوانین نهفته ‌ی وجود طبیعت را تصویر می کنند . به نظر آنها طبیعت به جز خیال متحرک چیز دیگری نیست . اشیا چیز‌های ثابتی نیستند ، بلکه ان چیزی هستند که ما به واسطه‌ی حواسمان درک می کنیم . آنها در درون ما هستند . خود ما هستند … از این لحاض عقاید سمبولیک‌ها بیشتر به عرفان شرق نزدیک است .
میگویند : نظریات ما درباره طبیعت ، عبارت از زندگی روحی خودمان است ، ماییم که حس می‌کنیم و نقش روح خود ماست که در اشیا منعکس می گردد . وقتی انسان مناظری را که دیده است با ظرافتی که توانسته درک کند ، مجسم سازد ، در حقیقت اسرار روح خود را بر ملا می‌کند . تمام طبیعت سمبول وجود زندگی خود انسان است . تشریح و تصویر اشیا و حوادث به وسیله‌ی سمبول‌ها صورت تازه‌ای به خود می‌گیرد . وبرای بیان روابط بین الهام‌ها و اشکال ، باید زبان شعر را در هم ریخت و به صورت دیگری در اورد . و چه بسا که این زبان برای اشخاص عادی نا مفهوم باشد و راز سمبولیسم در همین چیز‌های نامفهوم است .
عده‌ای از سمبولیست‌ها که در راسشان مالارمه قرار داشت از این قواعد پیروی کردند و چنان تغیراتی به کار بردند که فقط خودشان آنها را می‌فهمیدند و خودشان تفسیر میگردند حتی « آندره ژید » در مقدمه اثر خود به نام « پالود » نوشت« پیش از اینکه اثرم را برای دیگران تشریح کنم ، مایلم که دیگران این اثر را برای من تشریح کنند »
سمبولیست‌ها مایل بودند تمام قواعد دستور زبان را عوض کنند و مدعی بودند که این اصول باید احساس پذیر باشند و کلمات را نه از روی قواعد منطقی ، بلکه آن‌طور که شاعر شاعر احساس می‌کند باید باهم ترکیب کرد .
نمایاندن تخیلات مبهم سمبولیست‌ها با زبان صریح و قاطعی که بتواند همه چیزرا بیان مکند و نتیجه‌ی قطعی و دقیقی از این بیان بگیرد ، امکان نداشت . برای بیان این تخیلات بیشتر مصراع‌هایی لازم بود که شبیه زمزمه‌ای آرام و مبهم به قول ورلن موسیقی ّی آواز باشد و می گفتند که شعر نیز مانند موسیقی باید مبهم باشد . مطلب صزیحی را به طور قاطع بیان نکند ، بلکه با کمک آهنگ و با استفاده از تخیلات انسان در او تاثیر نماید . به خصوص موسیقی واگنر . و معتقد بودند وزن‌های شعری ، مخیله را از حرکت باز می‌دارد و بالهای خیال را می‌بندد . همچنین رنگ‌های تند و صریح مطلب را به طور قاطع بیان می‌کند و مخالف سمبولیسم است . شعر نقاشی نیست . بلکه تظاهری از حالات روحی است ، عرصه‌ی شعر از آنجا شروع می‌شود که با حقیقت وافع « رئالیته » قطع رابطه شود و این عرصه تا بی‌نهایت ادامه پیدا می‌کند . نمی توان گفت معنای فلان تعبیر در شعر درست‌تر از فلان تعبیر دیگر است . چنین قضاوت کلی‌ی امکان ندارد . زیرا هر خواننده‌ا‌ی ، شعر را بنا به روحیه ی خودش درک یا بهتر بگوییم احساس می‌کند . هدف شعر سمبولیک این‌است که عظمت احساسات و تخیلات را با تشریحات واضح و صریح از میان نبریم و برای این کار باید محیطی را که برای شعر لازم است به وجود بیاوریم . یعنی خطوط زنده و صریح و بسیار روشن را محو وتیره سازیم . این سایه روشن را با تغییر دادن قواعد واحد‌های کلاسیک ، با دور انداختن معانی معتاد ، یا بر هم زدن تداعی‌هایی که بر اثر دستور زبان و سابقه به وجود آمده است ، می‌توان به دست آورد .
کم کم در میان سمبولیست‌ها دو تمایل مهم ظاهر گشت . اول : تمایل « مالارمه » و « رنه گیل » که زبان هنری را از زبان عوام جدا میدانستند و برای افاده و بیان هیجانات بدیع سمبولیستس ، ایجاد زبانی جدا از زبان مردم را ضروری می‌دانستند . اینان قالب شعر رمانتیک و پارناسی را همانگونه که بود پذیرفته بودند و از آن راضی بودند .
دوم : تمایل « ورلن » و « ژول‌لافورگ » که اصالت فرهنگستانی زبان و طرز بیان پارناسین‌ها را مسخره می‌کردند و می کوشیدند زبان عادی و عامیانه‌ی مردم را به وضع هنرمندانه‌ای تقلید کنند . اینان در عین حال به فکر در هم شکستن قالب‌های موجود شعر نیز افتادند و به این ترتیب پای شعر آزاد به میان کشیده شد .

شعر آزاد

شاعرانی که می‌کوشیدند شعر را از قالب محدود و سابق خود آزاد سازند نظم « الکساندرون » ( مصرع دوازده هجایی ) را که قالب اصلی شعر فرانسه بود بر هم زدند و به جای آن قالب‌های گوناگونی برای شعر به وجود آوردند . مصرع های کوتاه و بلند و نامساوی گفتند و چنان بر تعداد هجاها افزودند که تا آن روز در دنیای خیال نیز سابقه نداشت . ضرورت تقسیم شعر را به مصرع های متساوی انکار کردند . قافیه را ساده تر ساختند و چند قافیه‌ی ناقص را به جای آن پذیرفتند .« ورلن » در این را متوقف شد . اما پیشروی ادامه داشت و شعر آزاد نتیجه‌ی این پیش‌روی بود .
یک شعر آزاد عبارت است از عده‌ای پاره‌های موزون و نامساوی . در این شعر ، دیگر وحدت اصلی و حساب شده‌ای برای قالب شعر در میان نیست ، بلکه وحدت شعر ، از روی وحدت اندیشه و تصویری که در آن است تعیین می شود . کوتاهی و بلندی ابیات را ، وضع مضمون آن ابیات تعیین می‌کند و شاعر هیچ اجباری ندارد تا برای متعادل ساختن مصراع های شعر کلماتی را اظافه بر آنچه برای بیان افکارش کافی است بیاورد ( البته در این اثنا « والت ویتمن » شاعر آمریکایی ( 1819 – 1892) نیز اشعارش چنین صورتی داشت ولی می‌توان گفت شعر آزاد فرانسه بی‌خبر از اشعار ویتمن به وجود آمد ) اولین شعر آزاد را « آرتور رمبو » در سال 1886 گفت و بعد از دو یا سه سال اغلب شاعران به سراغ اینگونه شعر گفتن رفتند و کوشیدند تا در میان خودشان ، قواعد و اصولی برای آن وضع کنند .
شعر آزاد باعث شد که « کلمه » ارزش واقعی خود را به نسبت آهنگ و صدایی که دارد ، در شعر کسب کند . شعر فرانسه تا آن زمان و با مرور زمان به صورت نوعی هنر نظری در‌امده بود . عروض شعری پر از قواعد عجیب و غزیب بود ( مانند قافیه نشدن کلمات مذکر با کلمات مونث یا قراردادهایی ای این قبیل ) شکل املایی شعر نیز ، مانند تلفظ ، شرائطی برای شعر ایجاد کرده بود و گویی شعر برای لذت چشم گفته و نوشته می شد نه برای لذت گوش . سمبولیسم آنچه را که بودلر در باره « موسیقی کلمات » گفته بود در شعر رواج داد و ارزش آهنگ کلمات را روشن ساخت و ابیات شعر را دارای موسیقی مخصوص ساختکه از رابطه‌ی این آهنگ ها به دست می‌امد . این موسیقی کلمات در عین حال ، برای کسب قدرت بیان بیشتری استفاده شد . ایجاد سجع و تکرار حروف معین در یک مصرع و به کار بردن کلمات هم‌اهنگ و روانی جملات شعری ، امکانات تازه‌ای در تصویر و بیان اندیشه برای شاعر فراهم ساخت .


خلاصه‌ی کلام
با توجه به آنچه گذشت می‌توان اصولی را که سمبولیست ها مراعات می کنند به شرح ذیل خلاصه کرد ک
1- حالت اندوه‌بار و ماتم‌زای طبیعت و مناظر و حوادثی را که مایه‌ی یاس و عذاب و نگرانی و ترس انسان است بیان می‌کنند .
2- به اشکال و سمبول‌ها . آهنگ‌ها و قوانینی که نه عقل و منطق بلکه احساسات آنها را پذیرفته‌ است توجه دارند
3- هر خواننده‌ای اثر ادبی را به نسبت درک و احساس خود می‌فهمد . ازاینرو باید چنان آثاری به وجود آورد که همه کس آن را به طور عادی و متشابه درک نکند ، بلکه هر کدام بنا به وضع روحی و میزان ادراک خویش معنایی دیگر از آن دریابد .
4- تا حد امکان باید از واقعیت عینی دور و به واقعیت ذهنی نزدیک شد
5- انسان دستخوش نیروهای ناپیدا و مشئومی است که سرنوشت او و طبیعت را تعیین می‌کنند . ازاینرو حالت مرگبار و وحشت‌اور این نیروها را در میان نوعی رویا و افسانه بیان می‌کنند .
6- می کوشند حالات غیر عادی روحی و معلومات نابهنگامی را که در ضمیر انسان پیدا می‌شود و حالات مربوط به نیروهای مغناطیسی و انتقال فکری را در اشعار و آثارشان بیان کنند و بیافرینند .
7- به مدد احساس و تخیل ، حالات روحی را در میان آزادی کامل با موسیقی کلمات و با آهنگ و رنگ و هیجان تصویر می‌کنند

گرفته شده از www.balzak.blogspot.com

گذر مهر از سالیان عمر

سلام
مهر با آمدنش خبر از تولدی دیگر می دهد
تولدی که با فراگیری به وقوع می پیوندد.

اول ماه مهر بر همه معلمان ودانش آموزان مبارک باد .
 
                 مهر بر شما مبارک